یکشنبه ۷ آبان ۱۳۹۱ - ۰۵:۲۳
۰ نفر

نیما بهدادی‌مهر: سخت است که به سرگردانی و پایان غمبار دو جوان فیلم «بغض» بنگریم؛ پایانی که سراب مهاجرت غیراصولی برای جوانان ایرانی به‌وجود می‌آورد؛ انتهای قابل پیش‌بینی نابودی و قربانی شدن در ایستگاه آرزوهای پوشالی که در ابتدای مهاجرت همراه آدم است اما به محض ورود به سرزمین مقصد، تلخی و گزندگی بی‌نهایتی را به رخ می‌کشد.

سینما

 دو جوان فیلم بغض قربانی بی‌هدفی محضی شدند که نگاه تربیتی حاکم بر خانواده‌شان به آنها دیکته کرده بود. از این‌رو گاه ملاطفت بی‌رویه، آدمی را به تباهی می‌رساند و گاه محدودیت جلوگیرنده از پیشرفت و رشد فردی و اجتماعی است که افراد را به قهقرا و سقوط می‌کشاند و چنین است که دو جوان فیلم در هیاهوی حرکت‌های پرسرعت دوربین و تکنیک تقطیع صحنه و وصل نامنتظم سکانس‌ها به یکدیگر حتی در تحلیل با هم بودن و چگونگی به هم رسیدن نیز ناکام هستند.

اهداف مقطعی و زودگذر، محیط سراب‌گونه کشور ترکیه و سرگردانی و بی‌هدفی آشکار دو جوان که برنامه‌های زندگی‌شان نیز بر باد و خیال استوار شده است، فیلمی را به مخاطب عرضه می‌کند که از نظر تکنیک چرخش دوربین برای انتقال پیام و نیز طراحی یک میزانسن دوری(چینش موقعیت‌های داستانی بر مبنای تحلیل فضای محیطی و تغییرات بستر مکانی روایت) به توفیق مناسبی دست یافته است اما بستر روایتش از پختگی و عمق مؤثری که بتواند منطق شکل‌گیری اتفاقات را برای مخاطب قابل باور کند، بی‌بهره است.

بغض در کارنامه سینمای شبه‌انتقادی شخصیت‌محور یک اثر میانه‌ای است که از تکنیک خوبی بهره می‌برد و داستان پرگره و معماگونه خود را در بستری هیجان‌آفرین روایت می‌کند که این مسئله، اثر را به یک نمونه آزمونی مناسب برای رضا درمیشیان بدل کرده است.

کد خبر 189299

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز